شب، یواشکیپا به کوچهی دلتنگیام میگذاردو سایههاهمبازیِ خاطراتِ رفته میشوندصدای جیرجیرکهاآوای غمگینیستکه در سکوتِ اتاقم میپیچدتنهاییمهمانِ همیشگیِ من استبا پیالهای چایِ سردو عکسی خاکگرفته از روزهایِ دور...