در کوچههای بینام
با قدمهای خاموش
من میجویم تو را ای هیچکس
چرا در آینهام نمیبینمت
میآیی در خیالم مثل نسیمی که
میگذرد از میان شاخههای خستهی بید
حرفهای ناگفته
در سکوت شبهای بیپایان
به دنبال تو
که هیچ وقت نیامدی
چرا اشکهای تو
در دل آسمان، جاری نبود
چرا هیچ کس
نگفت: دوستت دارم، ای هیچکس
مرا از لابهلای خیابانهای خلوت
که بوی تنهایی میدهند ببین
شاید تویی همان هیچکس
که به انتظار، درهای بسته را میکوبد
و در دلش هزار رازِ نگفته دارد
تو کیستی
که باز نمیآیی
و من در هر کوچه
دنبال رد پایت میگردم
ای هیچکس
تا همیشه در خیالم بمان
تا بدانم حتی در نبودنت
دلتنگی هست و امید برای یافتن