چایِ مادرم

در اجاق سرد زمستان‌ها
دست‌های مادرم
آتش می‌زند، گرم می‌کند
چای را در قوری زندگی
دود بر خیزد، عطر چای
می‌پیچد در هوای خانه
لبخندش قصه‌های کهن
آوازهای عاشقانه
مادرم با نگاهش
می‌خواند شعرهای پنهان
چای دم می‌کند با عشق
در لحظه‌های پایان
طعم چای مادرم
طعم زندگیست، طعم امید
در فنجانی از جنس شبنم
جرعه‌جرعه، آرامش و نوید
ای رازهای نهان خوشبختی
ای قصه‌های بی‌شمار
چای مادرم، خورشید دل
در سردی این دیار
مادرم، قهرمان بی‌نام
در پیاله چای ساده
عهدمان، فروغی جاودان
در گرمای یک فنجان باده
چای مادرم، زندگیست
در قلب ما جاویدان
گرمای دست‌هایش
رنگین‌تر از هر جهان