نیمه شب

زیر آسمانی که پر از ستاره است
می‌نشینم و به نقش بی‌پایان شب می‌نگرم 
شبی که مانند دریایی آرام
همه‌ی افکار پریشانم را در خود غرق می‌سازد
در این سکوت
که تنها صدای نفس‌هایم را می‌شنوم
می‌اندیشم به روزهایی که گذشت
و به فرداهایی که هنوز نیامده‌اند
ماه چون قایقی نقره‌ای
بر موج‌های ابرها شناور است 
و چراغی راهنماست برای قلب‌های سرگردان
که در جستجوی معنای عشق‌اند
و من در این شب طولانی 
آرزو می‌کنم برای دنیایی بهتر 
جایی که خنده‌ها از ته دل برخیزد
و هر چشمی داستانی شاد بگوید