نان هر روز روی میز
سیر میکند شکمها را
اما جان میماند گرسنه
فریاد میزند برای چیزی بیشتر
در قلب زمین
صدای پایی میپیچد
آهنگی دور و نزدیک
روح را میخواند
میگوید نان کافی نیست
در رگهای زمین
میجویم نبض تو را
نبض حیات نبض کلام بیپایان
کلامی که از آسمان میبارد
و سیراب میکند تشنگیهای نهفته
کلامی که میرقصد بر زبان باد
که میشکفد در گلهای واژه
روح را میپروراند با معنی دیگر
معنیای که تنها در سکوت عمیق
در یک آواز پیدا میشود